شانزدهمین کرسی ترویجی پژوهشگاه فقه نظام با موضوع «ادراکات اعتباری و فقه نظام» برگزار شد.
کرسی عرضه و نقد ایده علمی با عنوان «ادراکات اعتباری و فقه نظام» چندی قبل در پژوهشگاه فقه نظام با ارائه حجتالاسلام امینرضا عابدینژاد و نقد حجتالاسلام عباسعلی امیری در پژوهشگاه فقه نظام برگزار شد. در این جلسه عابدینژاد تلاش کرد که میان نظریه اعتباریات علامه طباطبایی و نظریه فقه نظام -که ریشه در آرای شهید صدر دارد- پیوندی برقرار کند.
عابدینژاد درباره چرایی مطرح شدن این موضوع؛ یعنی نسبت ادراکات اعتباری و فقه نظام گفت: فقه نظام مبتنی بر نظریه سیستمی است. نظریه سیستمی هم مبدع خودش را دارد و از درون یک سنت برخاسته که مبادی معرفتشناسانه خودش را دارد. اشکال این بود که میگفتند این نظریه، مدرن است و قابل تحمیل بر معرفت دینی نیست. سؤال بهوجود آمد که آیا ما میتوانیم بر اساس فلسفه اسلامی و سنت خودمان، مبنایی برای فقه نظام و نظریه سیستمی اسلام معرفی کنیم؟ پاسخ این بود که با توجه به نظریه ادراکات اعتباری میتوانیم مقوله فقه نظام را توصیف کنیم.
عابدینژاد سپس برای اینکه به این سؤال پاسخ دهد که نظریه اعتباریات از چه مدخلی با فقه نظام مرتبط میشود، نظریه ادراکات اعتباری را توضیح داد: بنابر نظر علامه هر تصرفی از ما وابسته به ادراکات اعتباری است. گاهی این تصرفات فردی است و گاهی تصرفات تعاملی و اجتماعی. ما از هر تصرفی غایتی را در نظر داریم. اولین مساله، اعتبار ملکیت است که این ملکیت وقتی در حوزههای مختلف وارد میشود اسمهای گوناگونی پیدا میکند. ما رابطهای بین خودمان و انداممان داریم که ملکیت حقیقی است و در بدنمان تصرف میکنیم. قدم بعد، توسعه این ملکیت به اموری است که رابطهشان با ما ملکیت حقیقی نیست. تکنولوژی مصداق این مساله است. تکنولوژی در واقع ادامه اندام بشر است. ملکیت ما نسبت به این امور مجازی است. ما اموری را که میخواهیم در آن تصرف کنیم، مال خودمان میکنیم.
او در ادامه به نکته ویژه علامه طباطبایی در بحث اعتباریات اشاره کرد و گفت: فرض ملکیت منحصر به این مواد باقی نمیماند. وقتی که با همنوع خودمان هم مواجه میشویم (حتی در سلام و احوالپرسی کردن) آنها را در رفتارهای تعاملی خودمان به استخدام درمیآوریم و ملک خودمان تصور میکنیم و در آن تصرف میکنیم. اعتبار استخدام به همین معناست.
عابدینژاد پرسشی را در برابر این نظریه علامه مطرح کرد: استخدام در جامعه یک امر تعاملی و دوطرفه و چند طرف میشود. در این حالت وقتی همه انسانها به دنبال سود و نفع خودشان باشند جامعه انسانی در معرض تضاد درونی قرار میگیرد و نظم استقرار پیدا نمیکند.
او پاسخ علامه طباطبایی به این اشکال را اینگونه تقریر کرد: چون اصل استخدام در همه انسانها وجود دارد هر فرد انسانی برای بهره بردن از دیگری مانعی به نام «دیگری» دارد. اینجاست که اعتباریات جدید به نام «حق» و «تکلیف» زاییده میشود. انسان میبیند چارهای ندارد که برای گرفتن چیزی، چیزی را بدهد. مفهوم توازن حق و تکلیف همین جا به وجود میآید. این داد و ستد جنبه شخصی ندارد. برای اینکه در اجتماع انسانی تضادها به حداقل برسد و دادهها و ستاندهها مساوی شود ما برای آن اعتبار عمومی در نظر میگیریم که تنظیمکننده رفتار تمام افراد باشد.
عابدینژاد بعد از تشریح این نظریه، ربط آن را با فقه نظام بررسی کرد و گفت: ادعای فقه نظام این است که متولی رفتارهای اجتماعی افراد است.
میگوید اولاً احکام دینی مرتبط با هم هستند و در یک نظام قرار دارند و ثانیاً هدف مشخصی دارند؛ یعنی شما هر چیزی را اعتبار کردید تا استحباب، وجوب، کراهت و حرمت رفتارها را تنظیم کنید. مجموعه اعتبارات در یک نظام قرار گرفتهاند تا هدف خاصی را تعقیب کنند. این دقیقاً معنای نظام است.
او به بیان امام خمینی(ره) در کتاب البیع اشاره میکند: «الاسلام هوالحکومه و الاحکام آلاتٌ قانونیه لبسط العداله» یعنی اسلام یک نظام سیاسی است و احکام ابزار آن برای گسترش عدالت است. پس تمام چیزهایی را که برای به وجود آوردن یک نظام اعتباری نیاز داریم، میتوانیم مبتنی بر نظریه ادراکات اعتباری کنیم.
نقد عباسعلی امیری
در ادامه عباسعلی امیری انتقادات و پرسشهایی را درباره این نظریه مطرح کرد. نخستین پرسش او این بود که نظریه علامه طباطبایی که آقای عابدینژاد آن را پرورانده، با نظریه سیاسی اسپینوزا وهابز چه تفاوتی دارد؟
او گفت: اسپینوزا وهابز قایلند که انسانها به دنبال منافع خودشان هستند و به همین دلیل دچار کشمکش میشوند و برای رهایی از این شر عظیم لازم است که حکومت تشکیل شود.
اشکال دوم امیری این بود: حق حاکمیت در اسلام بر عهده خداست. او چون مالک حقیقی است این حق را به کسانی اعطا میکند. مردم حقی در مشروعیت دادن به حاکم ندارند. مشروعیت فراتر از جامعه انسانی است اما در نظریههابز انسانها با هم توافق میکنند؛ لذا این بحث در اسلام جایی ندارد.
او ضمن بیان اشکال دیگر بحث گفت: بحث اعتباریات در دین و اعتباریات در حکومت متفاوت است. اینکه احکام معاملات چگونه ساخته میشود و اینکه ما چگونه حق حاکمیت فرد را قبول میکنیم بحث دیگر است. به نظر میآید اعتباریات ناظر به معاملات است.
عابدینژاد در پاسخ به این اشکالات گفت: انسانشناسیهابز و لاک متفاوت است.هابز انسان را ذاتاً شریر میداند اما لاک این نگاه را ندارد و انسانشناسیاش متفاوت است. این مسالهای که شما گفتید با تصحیح انسانشناسی ما حل میشود. شهید مطهری به علامه میگوید شما چرا اینقدر «خودگرا» هستید؟ چرا اساس نظام اجتماعی را خودگرایی میدانید؟ علامه میتواند بگوید این خودگرایی که من میگویم منافاتی با دیگرگرایی ندارد. چون ما حب به ذات و همچنین حب به «کمالات ذات» داریم و وقتی ما به همنوع خودمان تقارب پیدا میکنیم، یکی از عواطف فطری خودمان را پاسخ میدهیم. محبت به دیگران و حتی ایثار هم پاسخ دادن به نیازهای فطری است. «خود» علامه با «خود»هابز متفاوت است. خودِهابز گرگ است. شهادتطلبی هم نوعی خودگرایی است. همه ارزشها مانند عدالت به حب ذات و تکامل ذات برمیگردد.
بنابر گزارش صبح نو، او در پاسخ به اشکال دیگر میان ماهیت اعتبار و مرجعیت و مشروعیت اعتبار فرق قائل شد و گفت: اعتبار را هر کسی میتواند انجام دهد اما این که کدام مسموع است بحث دیگری است. مثلاً در فقه نظام میگوییم مصدر تشریع و اعتبار خداوند است که از عقل و نقل استفاده میکند.